۱۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۷

موشکافیها در آن اندام زیبا کرده ام
تا کمر را در میان زلف پیدا کرده ام

نیستم راضی که سر بر کرسی زانو نهم
تا هوای سربلندی را ز سر وا کرده ام

دیده خواهش نبیند توتیا سازی چو من
خاک کوی یأس در چشم تمنا کرده ام

باطن خلق دو رو سوهان و ظاهر آینه است
عمرها جاسوسی ابنای دنیا کرده ام

بی نمک نبود جنونم، دلنشین افتاده ام
کز لب لعلش نمک در دیگ سودا کرده ام

تنگی کار از عقب دارد گشایشها ضرور
از دل تنگ منست ار دیده دریا کرده ام

قامت فصل جوانی شد قد خم گشته ام
جای تا در سایه آن قد رعنا کرده ام

هر که تنهائی طلب، با شمع در یک خانه نیست
من نه بیجا خو بتاریکی شبها کرده ام

خانه همسایه ها ویران شد از اشکم کلیم
نیست از دیوانگی گر جا بصحرا کرده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.