۱۷۳ بار خوانده شده
روز و شب از بسکه محو آنمیان گردیده ام
موی می ترسم بر آید عاقبت از دیده ام
فرصت عشرت ز کف ندهم بهر جائیکه هست
گریه تا بس کرده ام بر حال خود خندیده ام
گل به بستر تا نیفشانی نمی خوابی و من
شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیده ام
همچو من در پیش یار بیوفای خود کلیم
زود نتوان خار شد، عمری وفا ورزیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
موی می ترسم بر آید عاقبت از دیده ام
فرصت عشرت ز کف ندهم بهر جائیکه هست
گریه تا بس کرده ام بر حال خود خندیده ام
گل به بستر تا نیفشانی نمی خوابی و من
شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیده ام
همچو من در پیش یار بیوفای خود کلیم
زود نتوان خار شد، عمری وفا ورزیده ام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.