۱۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۰

ایکاش صد دل باشدم ایجان و دل قربان تو
چون سبحه یک یک بهرمند از کاوش مژگان تو

محراب ابروی ترا نازم که پیوسته در او
صفهای طاعت پیش و پس استاده از مژگان تو

جانا کجا داری خبر از اشک بی آرام ما
چون طفل بدخوئی چنین ننشسته در دامان تو

از تیغ بی زنهار تو یارب کدامین بیشتر
بر سینه من زخمها، یا کشته در میدان تو

شد خشکسال عافیت، تو تیرباران غمت
شاید دلم آبی خورد از آهن پیکان تو

زنجیر اگرچه سربسر چشمت بر من ننگرد
ازبس مکرر گشته ام در گوشه زندان تو

بر گریه ات یکره کلیم، آنشوخ اگر زد خنده ای
هر قطره گوهر می شود در دیده گریان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.