۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۲

خموش باش دلا عرض مدعا کردی
زبان به بند، سر گریه را چو وا کردی

ز شوخی ارچه بیکجا قرار نیست ترا
برون نمی روی از خاطری که جا کردی

بگلشن از قدمت داغ لاله مرهم یافت
بخنده هم گره از کار غنچه وا کردی

بزیر خاک تب هجر و رنج رشک بجاست
کدام درد مرا ای اجل دوا کردی

بناله ام دل صد مرغ می کشد آنجا
مرا برای چه از دام خود رها کردی

خوشم که دفتر دل نم کشیده بود ز خون
به تیغ هر ورقش را ز هم جدا کردی

زمانه شاعرم ار کرد زو نمی رنجم
چه کردمی اگرم شاعر گدا کردی

درین زمانه که مرغ کباب در قفس است
کلیم فکر رهائی تو از کجا کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.