هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و ارادت خود به معشوق سخن میگوید. او از بلندپروازیها و رنجهای عشق میگوید و از وابستگی شدید خود به معشوق یاد میکند. شاعر همچنین از مفاهیمی مانند خاکساری، فداکاری و بازیهای عشق در رابطه با معشوق صحبت میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.
غزل شمارهٔ ۵۷۷
زهی بعشق رخت کار شمع سربازی
زنسبت قد تو سرو در سرافرازی
زگریه باخته ام دیده را همین باشد
بنزد دیده وران معنی نظر بازی
چنین بخاک گر افتاده ام ز پستی نیست
که ریخت بال و پرم از بلند پروازی
بسان شعله شمعست الفت من و تو
بمن یکی شده ای لیک در نمی سازی
غبار من بره دوستی نشسته چنان
که برنخیزد اگر رخش کین برو تازی
بدستگیری واماندگان چنان خو کن
که نقش پا را هم بر زمین نیندازی
کلیم پیر شدی تا بکی چو طفل سرشک
ز تیغ خوبان در خاک و خون کنی بازی
زنسبت قد تو سرو در سرافرازی
زگریه باخته ام دیده را همین باشد
بنزد دیده وران معنی نظر بازی
چنین بخاک گر افتاده ام ز پستی نیست
که ریخت بال و پرم از بلند پروازی
بسان شعله شمعست الفت من و تو
بمن یکی شده ای لیک در نمی سازی
غبار من بره دوستی نشسته چنان
که برنخیزد اگر رخش کین برو تازی
بدستگیری واماندگان چنان خو کن
که نقش پا را هم بر زمین نیندازی
کلیم پیر شدی تا بکی چو طفل سرشک
ز تیغ خوبان در خاک و خون کنی بازی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.