۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳ - شکوه از مفارقت دوستی

چه شد که بی سببی پا کشیدی از همه جا
لوند مشرب و آنگاه خویشتن داری

زر شراب بدستت فتاده است مگر
که رفته رفته ز مستی عزیز دیداری

ز دستگیری اهل هنر عجب دارم
ز روزگار نمی آید اینقدر یاری

مگر که در گرو باده کرده ای دستار
کنون ز برهنگی سر برون نمی آری

بس است بر سر ژولیده، موی ژولیده
بیا که مفت گران جان بود سبکباری

ز چشم یار تو پیغام وصل آورده
بکشور تنت ار آمده است، بیماری

همان بخانه خود زود باز می گردد
که قاصدان را رسمست زود رفتاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲ - تعریف انگشتری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴ - در معذرت از نرفتن بخانه سیدعلی عودی بطریق مطایبه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.