۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

عاشق ورند و بیخودم تن تللا تلا تلا
مست شراب سرمدم تن تللا تلا تلا

ساقی جام وحدتم مست مدام حیرتم
نیست خبر ز کثرتم تن تللا تلا تلا

از خم اوست جوش ماو ز می او خروش ما
مست ازوست هوش ما تن تللا تلا تلا

عاشق روی دوستم واله حسن اوستم
مغز شدم نه پوستم تن تللا تلا تلا

بیخبرم ز کفرو دین، رسته ام از شک و یقین
تا که شدم خدای بین تن تللا تلا تلا

ظلمت ما چو نور شد غیبت ما حضور شد
محنت و غم سرور شد تن تللا تلا تلا

واقف کن فکان منم عارف بی نشان منم
طایر لامکان منم تن تللا تلا تلا

عارف و واصل حقم، نارم و نور مطلقم
بحر محیط و زورقم تن تللا تلا تلا

درد بدم صفا شدم، درد بدم دوا شدم
جور بدم وفا شدم تن تللا تلا تلا

صوفی بی صفانیم، زاهد بیوفانیم
من ز خدا جدانیم تن تللا تلا تلا

گفت اسیر یا بیا باده بنوش و خوش درا
گوی ز ذوق و از صفا تن تللا تلا تلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.