۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا

ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم
چکنم صلاح و تقوی چو شدم بعشق رسوا

چو ز لوح دل بشستی همه نقوش اغیار
ز پس حجاب عزت رخ یار شد هویدا

ز شراب وصل جانان همه کاینات مستند
تو ز بیخودی نداری خبری ز مستی ما

چو نداشت ذوق عرفان دل بیخبر چه داند
که جمال روی جانان بچه رو نمود هرجا

نه که یار گشت پنهان تو بچشم تو بچشم مانظر کن
که بنقش هر دو عالم همه روی اوست پیدا

نظری بچشم جان کن، بجمال او اسیری
که چگونه گشت پنهان بنقاب جمله اشیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.