۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

تا جان مرا شد بغم عشق تولا
کردم ز قرار و خرد و صبر تبرا

با چاشنی عشق برابر نتوان کرد
نه آرزوی دنیی و نه لذت عقبی

در هر دو جهان از هوس دیدن رویت
عاشق نکند جز بسر کوی تومأوی

ذرات دو عالم همه مست می عشقند
در بزم شهود تو نه ادناست نه اعلا

در کعبه و بتخانه طلبکار تو بودم
هرجا که شدم وصل تو بودست تمنا

بی آینه ادراک جمالت نتوان کرد
آئینه رخسار تو شد دیده بینا

هر دل که نبیند ز جهان عکس جمالت
در عالم تحقیق بود جاهل و اعمی

مست می دیدار خدا را خبری نیست
از آتش سوزان و نه از روضه و طوبی

چون ذره سرگشته دل و جان اسیری
در پرتو خورشید جمالت شده شیدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.