۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

چون جلوه ی روی تو برونست ز احصا
هر لحظه به حسنی کنم آن روی تماشا

تا باد صبا پرده ز روی تو برافکند
شد مهر جمال تو ز هر ذره هویدا

هر بی بصری روی تو دیدن نتواند
ادراک جمال تو کند دیده ی بینا

در جنت اگر وعده ی دیدار نباشد
کس فرق ز جنت نکند دوزخ مأوا

آن نرگس جادو که شد افسانه یا فسون
هر لحظه به غمزی دل و دین می برد از ما

دلدار دل از ما چو برد چاره چه باشد
بی کوشش مجنون کششی هست ز لیلی

ذرات جهان بهر تجلی جمالش
چون جان اسیری شده اند مظهر و مجلا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.