هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و مستی ناشی از وصال معشوق سخن می‌گوید. او از فنا شدن در عشق و رسیدن به بقای الهی می‌گوید و بیان می‌کند که در پرتو عشق معشوق، تمام دردها درمان می‌شود. شاعر آرزو می‌کند که جان‌های بیشتری داشت تا فدای معشوق کند و در نهایت، از رهایی از خود و رسیدن به حریم وصال دوست سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۳۴

عاشقیم و مست صهبای لقا
از خودی بیگانه با حق آشنا

در شعاع آفتاب روی او
نیست گشته هست گشته بارها

نوش کرده باده جام فنا
یافته از هستی باقی بقا

نیست گشته از من و مایی تمام
دیده خود را عالم بی منتها

یافته از روی جان افروز دوست
هر یکی از درد دل را صد دوا

تا شدم واقف ز ناز و شیوه اش
دیده ام در هر جفایی صد وفا

از گل رویش دمادم میرسد
بلبل جان را دو صد برگ و نوا

کاشکی صد جان و دل بودی مرا
تا برایش کردمی هر دم فدا

چون اسیری از خودی خود گذشت
گشت محرم بزم وصل دوست را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.