۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

جمال یار می بینم ز روی صورت و معنی
که پیش چشم مجنونست عالم سربسر لیلی

چو شد مشهور در عالم جمال یار و عشق ما
چرا افسانه میگوید کسی از وامق و عذرا

بعالم کی بدی نام و نشان عالم و آدم
اگر از پرده هر دو نبودی حسن تو پیدا

کجا حسن دل افروز تو دیدی عاشق بیدل
اگر لطف تو نگشودی نقاب از روی جان افزا

ز بار محنت عشقش مرو ای دل ز جای خود
بدرد عاشقی می باش همچون کوه پا بر جا

اگر تو عشق می ورزی ز خود بگذر که عاشق را
حجابی بدتر از هستی نباشد در ره مولی

اسیری تا ابد نبود ز فکر زلف او خالی
چو از روز ازل آمد نصیبش مایه سودا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.