هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از مستی و عشق الهی سخن میگوید. او از میخواهد تا با نوشیدن آن، از خود و دنیا رها شود و به فنا برسد. شاعر جهان را مست از جام عشق میبیند و همه را در جستجوی قطرهای از این دریای بیکران توصیف میکند. در پایان، یار با جامی به دست میرسد و او را به سوی خود دعوت میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی و فلسفی دارد.
شمارهٔ ۴۱
ساقی بده می که بود مستیش فنا
تا وارهاندم ز خمار منی و ما
زان باده که چون که بنوشیم جرعه
فارغ کند ز غصه دنیا و دین مرا
از جام عشق جمله جهان مست و بیخودند
رقاص و کف زنان همه گویند تن تلا
پر شد زیار عرصه کونین و همچنان
بی دیده در طلب که کجا جویمش کجا
ذرات غرق بحر محیطند و از عطش
جویای قطره شده هر یک چو بی نوا
دایم حریف شاهد و می باش و پاکباز
گر زانکه میروی ره رندان بی ریا
جامی بدست مست و خرامان رسید یار
گفتا اسیریا بکجا میروی بیا
تا وارهاندم ز خمار منی و ما
زان باده که چون که بنوشیم جرعه
فارغ کند ز غصه دنیا و دین مرا
از جام عشق جمله جهان مست و بیخودند
رقاص و کف زنان همه گویند تن تلا
پر شد زیار عرصه کونین و همچنان
بی دیده در طلب که کجا جویمش کجا
ذرات غرق بحر محیطند و از عطش
جویای قطره شده هر یک چو بی نوا
دایم حریف شاهد و می باش و پاکباز
گر زانکه میروی ره رندان بی ریا
جامی بدست مست و خرامان رسید یار
گفتا اسیریا بکجا میروی بیا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.