۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱

یارم از خانه برون آمد سرمست و خراب
جام می برکف و می گفت خذوا یا احباب

جام جم کی بنظر آرد و لذات دو کون
هرکه یک جرعه بنوشید از آن باده ناب

هرکه از پرده پندار نیامد بیرون
روی آن یار کجا بیند و آن جام شراب

مجلسی بس عجب و عشرت و عیش است و طرب
ساقی و جام می و مطرب و آواز رباب

یار بی پرده بما روی نماید هردم
بخدا یکسر مو نیست مرا هیچ حجاب

گر چه هر ذره بود پرده خورشید رخست
شاهد حسن ترا بین که چو ما هست نقاب

ای که جوئی ز ورق دانش و اسرار یقین
بخدا در دو جهان نیست چو تو هیچ کتاب

طالع سعد کجا دولت بیدار کجاست
تا شبی طلعت چون ماه تو بینیم بخواب

گر تو جویای لقایی و طلبکار وصال
راه رندان طلب و زود اسیری دریاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.