۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

ای منکسف ز تاب جمال تو آفتاب
وی ماه رو ز عاشق بیچاره رو متاب

عمری بآرزوی تو گشتیم در بدر
اکنون مران مرا ز درخودبهیچ باب

آئینه خدای دل صاف عارفست
زاهد مگو دل تو درآید درین حساب

مکتوب شد بدفتر دل سرهر دو کون
ای جان بکوش تا که بدست آری این کتاب

روی ترا بغیر جمال تو پرده نیست
وقت کسوف بر رخ خور مه شود نقاب

فارغ ازین شراب و کبابست مست عشق
دارد ز دل کباب و ز خون جگر شراب

تا در نقاب زلف نهان شد جمال دوست
آزاده نیست جان اسیری ز پیچ و تاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.