۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵

هرکه از درد و غم عشق تو دل افگارنیست
جان او را در مقام وصل جانان بار نیست

دل که از هر ذره خورشید جمال او ندید
عارف سریقین و سالک اطوار نیست

عاشقان را کی غم دنیا بود یا فکر دین
مست جام عشق را با دین و دنیا کار نیست

از شراب وصل شاهد کی شود جان تو شاد
در خراباتت اگر پیر مغان غمخوار نیست

کی ببینی کی، جمال نور بخش او عیان
گر ز خواب جهل و غفلت جان تو بیدار نیست

زاهد از انکار رندان گشت محروم از وصال
منکر عشاق از دیدار برخوردار نیست

شد سرای سینه از خاشاک و خار غیر پاک
در دل و جان اسیری جز خیال یار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.