۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

ای جمله جهان شیفته حسن و جمالت
جان و دل عشاق اسیر خط و خالت

از بهر تراش دل و دین تاختن آرد
در مملکت جان همه دم خیل خیالت

ما را ز خمار غم هجران خبری نیست
چون مست مدامم ز می جام وصالت

بگرفت جمال تو بدعوی همه آفاق
در حسن و ملاحت بجهان نیست مثالت

در کشتن عشاق نمایی ید بیضا
خون همه گویی که بفتوی است حلالت

دادند بهر کس ز ازل قسمت و بخشی
زان روز دلم را غم عشق است حوالت

چون شاهد حسن تو ز رخ پرده برانداخت
شد محو فنا جان اسیری ز جمالت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.