۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷

زمهر روی تو هر ذره ماه تابانست
ز تاب پرتو حسن تو عقل حیرانست

بیابیا که ز درد تو ناتوان گشتم
بجز نظر بجمالت بگو چه درمانست

اگر چه شاهد رویت ز خلق گشت نهان
عیان بدیده ماشد هرآنچه پنهانست

بیک کرشمه ربودی قرار و صبر از دل
کنون ز شوق تو مارانه سر نه سامانست

بغیر یار درین دار نیست دیاری
خیال غیر اگر هست پیش نادانست

فنا نگشته خلاصی مجوز دست فراق
بوصل دوست رسیدن نه کار آسانست

بیا و جای اقامت بملک عشق طلب
که کوی زهد اسیری نه جای رندانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.