هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و بی‌قرار شاعر به معشوق است. شاعر تمام هستی خود را در گرو عشق می‌داند و هیچ چیز دیگری را در دو جهان جز یار نمی‌بیند. او از درد و سوز عشق می‌نالد و تسلیم این احساس شدید است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۹۹

در بزم وصل یار مرا گرچه بارنیست
جز جست و جوی او دگرم هیچ کارنیست

دیار در دو کون ندیدیم غیر دوست
زیرا درین دیار کسی غیر یار نیست

گوید خرد که از غم عشقش کنار جو
دریای عشق را چه کنم چون کنار نیست

مست شراب عشق نه بیند غم خمار
هر مستی دگر که بود بی خمار نیست

جز شربت لب تو اگر شهد و شکرست
در کام جان خسته دلان خوشگوار نیست

روز قیامت است مرا ای مراد جان
روزی که سرو قامت تو درکنار نیست

بر جان ماست ز آتش عشق تو داغها
دردا که سوز و درد دلم در شمار نیست

تا شد قرار گاه غمت جان بیقرار
بی درد عشق حال دلم بر قرار نیست

جز سوز جان و داغ دل و عجز و نیستی
جان مرا بعشق اسیری شعار نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.