هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد و رنج عشق ناگفته و بیپاسخ خود میگوید. او بیان میکند که دلش از غم عشق آزاد نیست و بدون عشق معشوق، جانش شاد نمیشود. شاعر از بیتابی در برابر غم عشق مینالد و اشاره میکند که عاشقان واقعی راز عشق را میفهمند. همچنین، او از ناعادلانه بودن عشق شکایت کرده و میگوید راه عاشقان پر از درد و زاری است.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و رنجهای عاشقانه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۰۱
دل ز بند غم دمی آزاد نیست
بی غم عشق تو جانم شاد نیست
طاقت تاب غم عشق از کجاست
جان و دل راگر ز توامداد نیست
آنچنانم واله حسن رخت
کز جهان و جان دلم را یاد نیست
راز عشق از عاشقان باید شنید
زانکه سر عشق بازهاد نیست
دل ز جورت میخورد خون جگر
جان ما را زهره فریاد نیست
دادما ندهد ز جور عشق یار
همچو من کس عاشق بیداد نیست
زاد راهم درد و سوز و زاریست
عاشقان را غیر ازین خود زاد نیست
زاهد از منعت کند از عاشقی
گو طریق عشق را واداد نیست
گر چه شمشاد ای اسیری دلرباست
همچو سرو قامتش آزاد نیست
بی غم عشق تو جانم شاد نیست
طاقت تاب غم عشق از کجاست
جان و دل راگر ز توامداد نیست
آنچنانم واله حسن رخت
کز جهان و جان دلم را یاد نیست
راز عشق از عاشقان باید شنید
زانکه سر عشق بازهاد نیست
دل ز جورت میخورد خون جگر
جان ما را زهره فریاد نیست
دادما ندهد ز جور عشق یار
همچو من کس عاشق بیداد نیست
زاد راهم درد و سوز و زاریست
عاشقان را غیر ازین خود زاد نیست
زاهد از منعت کند از عاشقی
گو طریق عشق را واداد نیست
گر چه شمشاد ای اسیری دلرباست
همچو سرو قامتش آزاد نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.