۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

دلم با دوست دایم در وصالست
فراق از وی مرا دیگر محالست

برو ای عقل رخت خویش بربند
که عشق از گفت و گویت در ملالست

سلاطین رااگر مال است مارا
گدائی درش مال و منالست

حجاب تو توئی آمد و گرنه
همه عالم جمالش را مثالست

به پیش عارف حق بین دو عالم
مر اسمای الهی را ظلالست

هرآنکو وحدت حق را ز کثرت
ببیند بی گمان صاحب کمالست

به پیش چشم تو روشن اسیری
همه عالم بنور ذوالجلالست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.