هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از غم و جفای معشوق، تسلیم دل در برابر شادی‌های گذرا، و اسارت جان در بند زلف معشوق می‌نویسد. همچنین، اشاره‌ای به لذت‌های شراب و زیبایی معشوق دارد که حتی زاهد را به هوای بهشت می‌اندازد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌های غیرمستقیم به شراب و مفاهیم احساسی پیچیده وجود دارد که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۱۰۷

خیل غمت بجور و جفا ملک جان گرفت
دل تن نهاد و دامن شادی روان گرفت

ای دل ره عدم چو گرفتی از آن میان
جانم ز هستی تو کناری نهان گرفت

آید همیشه اشک بدریوزه پیش تو
اوسایل است و راه نشاید برآن گرفت

دل مرکب قرار بمیدان عشق تاخت
چون شهسوار درد تو آمد عنان گرفت

تا لذت شراب غمت یافت کام جان
سرخوش شد و بمصطبه پای دنان گرفت

چون حسن تو بحور و بغلمان ظهور کرد
زاهد چنان هوای جنان از چنان گرفت

زلف تو داشت جان اسیری ببند خویش
رویت بصد لطافتش آخر ضمان گرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.