۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست
در پرده نهانست و پس پرده عیانست

از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم
گر کعبه و گر مسجد و گر دیر مغانست

این طرفه غریبست که خورشید جمالت
در صورت ذرات عیانست و نهانست

با آنکه توئی بود و جهان هست نمودی
باکس نتوان گفت چنین است و چنانست

گر زانکه بخوبان نظری میکنم اما
از روی همه دیده برویت نگرانست

در مسجد ومیخانه ز شوق تو چه گویم
رندان همه در شورش و زاهد بفغانست

از باده عشق است چنان مست اسیری
کز بیخبری عاشق و معشوق ندانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.