۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

خورشید رخت از همه ذرات عیانست
باآنکه عیانست پس پرده نهانست

رویت زچه رو روی بهر روی نهان کرد
گوئی که مگر مصلحت کار در آنست

هر لحظه بما روی بنوعی بنماید
این جلوه همه از پی صاحب نظرانست

از آینه روی بتان حسن تو دیدیم
حیرانی ما در رخ خوبان همه زانست

بر لوح دلم نقش خیال تو مصور
بر صفحه جان از خط و خال تو نشانست

غرق است بدریای تحیر دل عاشق
دلبر بکنار و غم عشقش بمیانست

معشوق نهانست و اسیری ز پی عشق
مست است ازآن رو همه با زار و فغانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.