۱۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸

میخانه از لعل لب تو پرشرو شور است
مسجد ز تجلی رخت غرقه نورست

عکس رخ تو زآینه کون هویداست
لیکن چه کند عامی بیچاره که کورست

در پرده ذرات جهان گر چه نهانی
آن نیز بروی تو که از فرط ظهورست

حسن رخ تو ظاهر و پیداست ز عالم
تابان همه ذرات ز مهر تو چو هورست

در ملک دل عاشق غمدیده چه گویم
کز روح خیال تو چه شادی چه سرورست

هرکس که بجز کوی تو و روی تو جوید
گر جنت و حورست که از عین قصورست

در مانده اسیری بغم عشق چنانست
کز بود حود و دنیی و عقبیش نفورست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.