۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۳

هر دل که از کدورت طبع و هوا برست
بیند عیان جمال رخت هر کجا که هست

مطلوب جان جمله بهر حال جز تو نیست
گر شیخ زاهدست و گر رند می پرست

مست ترا بطعنه خلقان چه التفات
رندانه چون بسنگ ملامت سبوشکست

یابد، لباس هستی مطلق ز وصل یار
در نیستی ز غیر خودی هرکه بازرست

از ذوق عاشقان بحقیقت خبر نیافت
هشیار تا ز باده عشقش نگشت مست

هرکو بعاشقی ز سر صدق پا نهاد
هرگز نداد دامن معشوق را ز دست

زاهد بعشق عیب اسیری چه میکند
این بود چون نصیب وی از قسمت الست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.