۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست
بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست

سری که پیر میکده میگفت با عقل
در خانقاه و مدرسه رمزی ازآن کجاست

اسرار عشق حل چو نگردد ز درس علم
کو راه دیر و صحبت پیر مغان کجاست

در وصل او چو کس نرسد از ره نشان
کو سالک طریق ره بی نشان کجاست

از شید و زرق و زهد ریائی شدم ملول
ای پیر می فروش می ارغوان کجاست

گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست
آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست

ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار
داری خبر بگوی که صاحب عیان کجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.