هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و شیدایی به معشوق می‌گوید و تأثیر نور جمال او را بر جهان و جان شاعر توصیف می‌کند. شاعر از درد عشق، بی‌قراری، و حیرانی جان خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق او را از خرد و صبر دور کرده است. همچنین، اشاره‌ای به ملامت‌گران و زاهدان دارد و نشان می‌دهد که عاشقان راهی متفاوت از تقوا و عرفان معمول را دنبال می‌کنند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مضامین به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

شمارهٔ ۱۵۹

تا که خورشید جمالت بجهان تابان گشت
از شعاعش همه ذرات مه تابان گشت

دل که در کوی غم عشق تو منزل سازد
بیقین خانه عیش و طربش ویران گشت

بار دیگر سرو سامان بجهان باز نیافت
جان که در عشق تو سرگشته و بی سامان گشت

جان بیمار ز دردت بدوائی نرسید
گرچه عمری بجهان در پی این درمان گشت

پرتو نور تجلی تو بر دل چو بتافت
جان و دل بین که ازآن دم بچه رو حیران گشت

از خیال خرد و صبر و سکون بیزارست
جان که او عاشق و شیدای رخ جانان گشت

در همه شهر شود شهره بناموس و بنام
هرکه در کوی ملامت پی این رندان گشت

گو مجو زاهد ماشیوه تقوی ز کسی
کو برندی و بمستی بجهان دستان گشت

نامرادی و غم عشق و ریاضات و سلوک
بر اسیری بهوای تو همه آسان گشت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.