هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عاشقانه است که درمانی جز عشق ندارد. شاعر از فراق و اشتیاق به معشوق می‌نالد و عمر خود را در آرزوی وصال او سپری کرده است. او فداکاری معشوق را ستایش می‌کند که از هستی خود گذشت و به بقای بی‌فنا رسید. حال شاعر پر از حیرت و عشوه‌های معشوق است و تنها کسانی که در درد عشق گرفتارند، می‌توانند حال او را درک کنند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۶۰

درد بی درمان بعالم دردماست
کانچنان سرو روان از ما جداست

محنت ایام و غم های جهان
ز اشتیاق او نصیب جان ماست

کی علاج درد ما داند طبیب
درد و سوز عشق دردم را دواست

در هوایش رفت عمر و همچنان
جان و دل در آرزوی آن لقاست

من فدای آنکه از هستی خویش
نیست گشت و در بقای بی فناست

حیرت اندر حیرت آمد حال ما
هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست

واقف حال اسیری آن کسی است
کو بدرد عشق دایم مبتلاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.