هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و هجران یار خود مینالد. او از بیوفایی معشوق، جفاهایش و تأثیر عمیق نگاه و رفتار معشوق بر جان و دل خود سخن میگوید. شاعر احساس میکند که در غم عشق یارش زار و نزار شده و چارهای جز تحمل این درد ندارد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و هجران نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۶۷
دوستانم باز خواهد گشت یارم الغیاث
من ز دستش چاره جز مردن ندارم الغیاث
دامن وصلش نمی آید بدست و من چنین
در غم هجران او زار و نزارم الغیاث
جان و دل از درد عشقش خون شد و هرگز دمی
حال دل در پیش وی گفتن نیارم الغیاث
جرعه از باده لعل لبش خواهم که من
بی می لعلش مدام اندر خمارم الغیاث
می کشم بار غم عشق و جزاینم نیست کار
در غم عشقش همین است کار و بارم الغیاث
بیوفایی بین که خونم را بشمشیر جفا
دم بدم میریزد آن زیبا نگارم الغیاث
ترک چشمش رخت جان و دل به یغما می برد
از جفا و جور چشمش زار زارم الغیاث
غمزه چشمش بهر دم از کمان ابروان
میزند برجان خدنگ بیشمارم الغیاث
نیست هرگز ای اسیری از کمال غیرتش
در حریم خاص او یک لحظه بارم الغیاث
من ز دستش چاره جز مردن ندارم الغیاث
دامن وصلش نمی آید بدست و من چنین
در غم هجران او زار و نزارم الغیاث
جان و دل از درد عشقش خون شد و هرگز دمی
حال دل در پیش وی گفتن نیارم الغیاث
جرعه از باده لعل لبش خواهم که من
بی می لعلش مدام اندر خمارم الغیاث
می کشم بار غم عشق و جزاینم نیست کار
در غم عشقش همین است کار و بارم الغیاث
بیوفایی بین که خونم را بشمشیر جفا
دم بدم میریزد آن زیبا نگارم الغیاث
ترک چشمش رخت جان و دل به یغما می برد
از جفا و جور چشمش زار زارم الغیاث
غمزه چشمش بهر دم از کمان ابروان
میزند برجان خدنگ بیشمارم الغیاث
نیست هرگز ای اسیری از کمال غیرتش
در حریم خاص او یک لحظه بارم الغیاث
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.