۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴

زان پیشتر که دور جهان را مدار بود
از شوق روی دوست دلم بیقرار بود

هرگز نگشت جان من از وصل ناامید
چون لطف دوست در حق من بیشمار بود

منصور وار گفت اناالحق بپای دار
هرکو بدار عشق چو او پایدار بود

مستی بی خمار بجز جان ما که دید؟
کو مست سرمدی ز می بی خمار بود

زان دم که شاه حسن تو زد خیمه در جهان
عالم ز شور عشق پر از گیرو دار بود

ناموس و فخر ما بجهان چیست؟عشق یار
عشاق را ز زهد ریا ننگ و عار بود

بی ما و من برفت اسیری براه دوست
چون ما و من حجاب ره وصل یار بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.