هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید، جایی که جان و دل اسیر زیبایی معشوق شده و عشق بر عقل و صبر غلبه می‌کند. شاعر از فراق و وصل می‌گوید و اینکه عشق می‌تواند زندگی را دگرگون کند. همچنین، اشاره‌ای به مفاهیم صوفیانه مانند فنا در عشق و رهایی از تعلقات دنیوی دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و تمثیل‌های به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

شمارهٔ ۱۷۷

جانم اسیر دام سر زلف یار شد
دل در هوای حسن رخش بیقرار شد

جانها معطرست و دو عالم پر از نسیم
تا زلف عنبرین برخت مشکبار شد

زآوازه فراق تو دلها بباد رفت
در آرزوی وصل تو جانها نثار شد

تا در میان جان و دلم عشق جای ساخت
عقل و قرار و صبر زمن برکنار شد

اسرار عشق هرکه چو منصور فاش کرد
بنگر سرش چگونه سزاوار دار شد

در ملک مصر چو یوسف عزیز گشت
هرکس که او بکوی غم عشق خوار شد

از دل هوای مسجد و محراب و زهد رفت
ما را درون میکده زان دم که بار شد

درملک وصل دوست بیک لحظه میرسد
هرکو سمند عشق درین ره سوار شد

یک رنگ شد چو جان اسیری براه عشق
هر دل که با محبت جانان دوچار شد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.