۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

یارم چو ز رخ نقاب بگشود
اسرار دو کون فاش بنمود

یار است عیان بصورت کون
این نقش جهان نمود بی بود

شد نقش دوئی خیال احول
چون غیر یکی نبود موجود

از ما نظری بوام بستان
وانگاه نگر بروی مقصود

هر ذره که در جهان هستی است
آئینه مهر روی او بود

مائی و توئی به اوست پیدا
پیوسته بهم شد آتش و دود

بگذر ز خود و بجو خدا را
زنهار مجو زیان بی سود

دارد خبری ز سوز عشقش
این ناله چنگ و بربط و عود

در بزم وصال او اسیری
از خویش فنا شد و بیاسود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.