۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰

تا نقاب از مهر رویش دور شد
جمله ذرات غرق نور شد

حسن او در پرده ذرات کون
هم هویدا گشت و هم مستور شد

کعبه و مسجد ز رویش نور یافت
وز لب او میکده معمور شد

بود چشمش فتنه عالم ولی
غمزه او زاد فی الطنبور شد

قابل دیدار جانان کی شود
هرکه او جویای خلد و حور شد

از شراب لعل ساقی جان و دل
گه چو چشمش مست وگه مخمور شد

از غم دنیا و دین دل باز رست
تا بدیدار تو جان مسرور شد

از جفای ترک چشم فتنه جو
جمله عالم پر زشرو شور شد

دید عالم را اسیری پر زخود
از لباس بود خود چون عور شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.