۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
از پیش من بیدل دیوانه چرا شد

چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود
از بهر چه از خسته خود یار جداشد

جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست
تا از برمادلبر بی مهر و وفا شد

عشاق وفادار ندیدند دل خوش
تا یار ستمکاره پی جور و جفا شد

یک روز نپرسید که از جور غم عشق
بر جان و دل عاشق بیچاره چه ها شد

ما شهره شهریم میان همه عشاق
تا عشق ترا میل دلی جانب ما شد

گویند اسیری ز چه شوریده و شیداست
گو از غم ما او بجهان بی سرو پاشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.