۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

حسن رخسار تو چون میل نقابی میکند
جان چو زلف بیقرارت اضطرابی میکند

عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روی یار
زلف او آشفته گشت و پیچ و تابی میکند

گرنه شوریده ای دل این پریشانیت چیست
گیسویش در گردن جان کو طنابی میکند

زاهدا معذور فرما گر لبش خواهم مدام
مست و مخموریم دل میل شرابی میکند

دردسر تخفیف کن جانا که ترک چشم مست
در خمار مستی است و میل خوابی میکند

در پی خون مسلمانان دو چشم کافرش
تیغ غمزه برکشیده خوش شتابی میکند

می ندانم کزچه باما آن جفا خو بیوفا
بی خطا هر دم خطابی و عتابی میکند

تا جمال او عیان بینند مشتاقان اگر
پرده بردارد ز رخ فکر صوابی میکنند

دایما جان اسیری کوری چشم رقیب
حسن رخسارش تماشا بی حجابی میکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.