۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۰

زان پیشتر که کون و مکان را ظهور بود
در بزم وصل دوست دلم در حضور بود

ساقی چو داد باده به رندان می پرست
هر جرعه ز مشرب ما بحر نور بود

روزی که خلق مست می مختلف شدند
مستی جان ما ز شراب طهور بود

با روی جان فروز وقد دلربای تو
میلی بحور و جنت و طوبی قصور بود

حیران حسن یار چنانم که از ازل
از هست و نیست جان و دلم را نفور بود

عاشق براه عشق به تسلیم پا نهاد
ورنه خیال عشق تو از عقل دور بود

نام و نشان غیر اسیری بهردو کون
نگذاشت زانکه یار بغایت غیور بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.