۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۱

حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد
در جلوه جمال تو رویت نهان شد

آراست یار جلوه نام و نشان بخود
ناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد

آئینه خواست یار که بیند جمال خویش
مرآت حسن دوست تمامی جهان شد

مهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است
لیکن تمام حسن بانسان عیان شد

پیش از ظهور بود منزه ز جسم و جان
ظاهر چو گشت عین همه جسم و جان شد

معشوق و عاشق آینه عشق بوده اند
جز عشق نیست این که هم این و هم آن شد

در بزم وصل دوست اسیری چو راه یافت
در ملک عشق بین که چه صاحب قران شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.