هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از دیدن روی معشوق چنان مست و بی‌خود شده که جهان و خورشید در نظرش کوچک می‌آید. او از فراق رنج می‌برد و وصال را آرزو می‌کند. عشق به معشوق تمام ذرات وجودش را فرا گرفته و او را از خود بی‌خبر کرده است. در نهایت، شاعر اعلام می‌کند که دوران فراق به پایان رسیده و زمان وصال فرا رسیده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۲۰۲

زان روز که روی تو مرا در نظر آمد
خورشید جهان در نظرم مختصر آمد

مشتاق لقا را چه خبر از بد و نیکست
چون مست می شوق ز خود بیخبر آمد

جان و دل سرگشته ما را بره وصل
هم عشق تو از راه کرم راهبر آمد

دوران وصال آمد و جان خرم و شادست
کایام غم فرقت جانان بسرآمد

مجروح نشد عاشق بیچاره ز وصلت
در عشق تو هر چند که بی زور و زر آمد

ذرات جهان محو شد از مهر جمالت
از پرده پندار چو روی تو برآمد

تا دید عیان حسن رخت جان اسیری
از جمله جهان عارف صاحب نظر آمد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.