۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۰

مستم ز جام عشق و ندارم ز خود خبر
ساقی رهان مرا زمن از جرعه دگر

رندیم و باده نوش و بمیخانه معتکف
ز آواز نی برقص و رخ ساقی در نظر

مست مدام نرگس ساقیم آنچنان
کز دست بیخودی نشناسیم پاو سر

جویای عیش و عشرتم ای پیر میکده
با ما ز شاهد و می و میخانه گو خبر

مست شراب جام الستم نه با خودم
با ما ز عقل و زهد مگوئید و خیر وشر

عشاق سر خوشند، بزن ساز مطربا
شه بیت عاشقانه دگر باره گو ز سر

تا با خودی اسیر فراقی اسیریا
گر وصل دوست میطلبی از خودی گذر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.