هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و رندی خود میگوید و از همنشینی با یار و می سخن میراند. او از فراق و نبود همراه گلایه میکند و عشق را راهی پرچالش میداند که نیازمند فداکاری است. شاعر از صبر و قرار از دست رفته مینالد و در نهایت، عشق را رازی آشکار در جهان میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیازمند بلوغ فکری و تجربهی زندگی است. همچنین، استفاده از اصطلاحات خاص و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۷۵
من عاشق و رندم و نظرباز
با شاهد و می حریف و دمساز
در بزمگه وصال با دوست
بودم همه دم ندیدم وهمراز
ساز ره وصل، جان سپاریست
این ره مرو ار نداری این ساز
صد بحر بیک نفس کشیدیم
هستیم هنوز ما و من باز
دادیم قرار و صبر از دست
مطرب چو بساز شد هم آواز
مائیم و نیاز و عجز و زاری
دلبر همه کبر و عشوه و ناز
تا محرم یار شد اسیری
فاش است بکاینات این راز
با شاهد و می حریف و دمساز
در بزمگه وصال با دوست
بودم همه دم ندیدم وهمراز
ساز ره وصل، جان سپاریست
این ره مرو ار نداری این ساز
صد بحر بیک نفس کشیدیم
هستیم هنوز ما و من باز
دادیم قرار و صبر از دست
مطرب چو بساز شد هم آواز
مائیم و نیاز و عجز و زاری
دلبر همه کبر و عشوه و ناز
تا محرم یار شد اسیری
فاش است بکاینات این راز
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.