۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۲

محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس
درخور این شیوه جان پاکبازانست و بس

جز خیال زلف و رویت جان مارا روز و شب
مونس و همدم نه بینم در همه آفاق کس

در شعاع پرتو مهر جمال روی دوست
جمله ذرات هست و نیست دیدم هر نفس

عاشقان احرام طوف کوی جانان بسته اند
پرصدا شد جمله آفاق زآواز جرس

در هوای وصل جانان برتر از کون و مکان
مرغ جانم هر زمان طیران نماید زین قفس

ذوق عرفان نیست زاهد را وگر گوید که هست
گو که بسم الله بیا اینست میدان و فرس

جذبه عشقش اسیری را بجائی ره نمود
کاندر آن عالم ندیدم زیرو بالا پیش و پس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.