۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷

ای در شعاع روی تو عقل خبیردنگ
در راه عشقت آمده پای خرد بسنگ

مست شراب عشقم و از عقل بیخبر
واعظ بما مگو سخن زهد و ریو و رنگ

ناموس اگر برفت بعشق تو گو برو
ما را بعشق دوست چه پروای نام و ننگ

صاحب دلان، دلا از من بیدل برد بزور
هر دم بعشوه دگر آن یار شوخ شنگ

جانم نبود بی می و معشوق یک نفس
زان دم که ما بدامن رندان زدیم چنگ

گوید رباب نغمه شوق تو زیر و بم
آید صدای عشق تو زآواز عود و چنگ

تا او فتاد پرده عزت ز روی یار
در تاب حسن اوست اسیری دلو و دنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.