۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۴

هر زمان نوعی بچشم اهل حال
می نماید حسن روی تو جمال

حسن رویت را ز مرآت جهان
زاهد ار دیدی نبودی در ضلال

دیده اهل بصیرت دیده است
حسن رخسار تو در حد کمال

تا رباید جان و دل از عاشقان
هر نفس نوعی کند غنج و دلال

گر هوای وصل معشوقت بود
از جفا و جور هجرانش منال

در طریق اهل عرفان ای فقیه
حال می باید چه جای قیل و قال

کرد جانم طی بیابان فراق
تا شدم آسوده در ملک وصال

حالیا رندیم و مست جام شوق
تا چه خواهد بود کارم را مآل

تا توئی با تو اسیری مانده است
کی ببزم وصل او یابی مجال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.