۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۷

ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم
هرچه نقش غیر در وی بود کلی سوختیم

گر نباشد عشق ما حسنش کجا پیدا شود
شمع رویش را ز نور عشق ما افروختیم

زنده می سازد لبش هردم هزاران مرده را
ما ز لعل او هم اینجا نفخ صور آموختیم

چون رواجی داشت در بازار عشقش دین و دل
ما بسودای وصالش جمله را بفروختیم

در لباس عشق جانان ما لباس جان و تن
در فراق او دریدیم و بوصلش دوختیم

از فسون عقل نتوان عشق را از دست داد
چونکه عمری ای اسیری ما همین اندوختیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.