۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۸

دادیم دل بدست غم عشق آن صنم
گو دل نگاه دار و مکن بیش ازین ستم

بگذر زفکر عالم و با یاد دوست باش
چون یارمونست بود از بیش و کم چه غم

با درد و سوز عشق بساز ای دل حزین
گر زانکه میکنی بجهان کار بی ندم

گه در غم فراقم و گه در غم وصال
کو جذبه که باز رهم من ازین دو هم

با چشم ساقی و لب میگون جانفزاش
دارم بروی دوست فراغت زجام جم

ای دل بدرد خو کن و درمان ز کس مجو
شاید شوی بدولت غم شاد و محترم

گر زانکه وصل یار اسیری طلب کنی
باید که برسر خود و عالم نهی قدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.