۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم
در شعاع حسن او شیدائی و حیران شدم

تا که خورشید جمال نوربخش او بتافت
ظلمت ما نور گشت و همچو مه تابان شدم

چون بدیدم از همه ذرات مهر روی دوست
عارف اهل یقین و صاحب عرفان شدم

گر چه بودم قطره چون در بحر کل گشتم فنا
در بقا بعدالفنا دریای بی پایان شدم

دین و دنیا چون فدای عشق جانان ساختم
در طریق عاشقی سرحلقه رندان شدم

در قمار عشق جانان جان و دل درباختم
محرم بزم وصالش بی دل و بی جان شدم

عارفان گر شهره شهرند اسیری از عمل
من بمحض موهبت اعجوبه دوران شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.