۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۴

ما عاشق دیوانه و سرمست لقائیم
نه زاهد سالوسی و نه شیخ مرائیم

نه عاقل و هشیار نه دیوانه و مستیم
حیران جمال رخ بیچون و چرائیم

مست می وصلیم و نه مخمور فراقیم
در تابش حسن رخ او محو فنائیم

نه صاحب تلوین و فنائیم بحقیقت
سلطان سرا پرده تمکین و بقائیم

در میکده با شاهد و می یارو مصاحب
در مسجد و محراب به اوراد و دعائیم

کی باز گذاریم به کس شاهد و می را
هرگه بخرابات چنین مست در آئیم

با ما سخن از کعبه و بتخانه مگوئید
مادر همه جا طالب دیدار خدائیم

در بزمگه وصل درآئیم چو رندان
آن دم که ز قید خود و کونین برآئیم

دلبر چو مرا مونس جانست اسیری
تا ظن نبری یک نفس از دوست جدائیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.