۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۷

حالیا در بزم وصل دوست جامی میزنم
با می و معشوق لاف نیکنامی میزنم

تا بملک وصل جانان راه یابد جان ما
بی سرو سامان براه عشق گامی میزنم

چون بکوی زهد کاری برنیامد زاهدا
حالیا در میکده زندانه جامی میزنم

من که در اقلیم تقوی خواجه بودم کنون
پیش پیر میکده دم از غلامی میزنم

تا نمایم ره بکوی وصل جانان خلق را
در طریق حق صلای خاص و عامی میزنم

چون ز خود فانی مطلق گشتم و باقی بحق
در مقام فقر گلبانگ تمامی میزنم

چون اسیری در طریق عشق بودم پخته
زآتش سوداش اکنون جوش خامی میزنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.