۱۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۷

بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم
بحمدالله ز دیدارش بسامان شد همه کارم

ازآن روزی که روی تو درآمد در نظر مارا
بهشت و حور عین هرگز بدیده در نمی آرم

مرا می لعل دلدارست و شاهد، ماه رخسارش
که دارد در جهان باری چنین عیشی که من دارم

نمی بینی مگر زاهد چرا در ظلمت جهلی
که عالم غرق نورآمد ز مهر روی دلدارم

کسی محرم نمی بینم که گویم رازهای دل
ز وصف حسن رخسارش ازآن گفتن نمی یارم

چه خرمن ها که جانم را شود محصول از وصلش
چو دایم تخم عشق او بملک دل همی کارم

اسیری از جفای او مکن زاری که ناگاهی
کند آن بیوفا رحمی به آه و ناله زارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.